آمدی تو و دوباره به با غ آوردی
سرمای همه فصل های گذشته دنیا را
خشک شدند کوچکی بی پناه پرستو ها
له شدند یادآوری قلب مشت کرده آلوها
بزرگ کردی از نو به همت دست هایی کودکانه مرا
آمدی تو که فصل سردیم را به یاد آوردی
نظاره کن اکنون گلی که لای یک نگاه خشکاندی
تو دنبال چه می گردی؟
طراوت، تازگی، خوب رویی بوی نیکو آیینه روزی؟
و دنبال که می گردی؟
غبار رخت ما در آسیاب روزها ریخته؟
آمدی ولی به سان قطره ای ز آسمان بی ابری
آمدی یار قدیمی که بی سخنیم، بیاموزی؟
به الکنی شکسته خطی لا لسانی، الفاظی
تاس بیانداز میان من وآن حس تازه بیا
من نیز یک گزینه ی پیش پای اجباری
باشد که جفت اوریم و یار ما بشوی
برچسب : آمدی توبر سر راهم,تو آمدی,تو امدی ز دورها, نویسنده : aspantman2 بازدید : 41